بازم سلام شهريوري گل!
حالا كه گفتي، اومدم و بيشتر نوشته هاي وبلاگت رو خوندم. عزيزم غمگين نباش، بالاخره تو هم يه شغل مناسب با رشته ات پيدا مي كني. احتمالاً اون شغل مقدس معلميه، و چون پدرت هم فرهنگي هست ، احتمالاً موافقه كه به دنبال همين شغل بري. اما فكر كنم مجبور باشي از نقاط محروم و شهرستانهاي اطراف شروع كني. به نظر من كه كار كردن تو شهرستانها خيلي هيجان انگيره!
البته خوب، من هم تو تهران درس خوندم و هم همينجا شاغلم. وضعيت زندگي و كار اينجا فرق مي كنه، و به جاي فرستادن آدم به شهر محروم، اونو به مناطق محروم تر درون شهري مي فرسن، كه چندان هيجان انگيز نيست! من هم گاهي تدريس مي كنم، اما حقيقتش ميونه ي چندان خوبي با آموزش و پرورش ندارم!
به هر حال اميدوارم اين سال نو برات همراه با آغاز كار و تلاش باشه.
من لينكت مي كنم دوست عزيز. در ضمن كاش رنگ زمينه ي وبت رو مقداري روشنتر مي كردي...كمي چشمو ناراحت مي كنه.
موفق باشي.
يا علي