بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 3
پای تلویزیون نشسته بودم.چون به برنامه های خانواده علاقه دارم و بحث هاشون برام جالبه تقریبا بیشتر وقتم رو برای این جور برنامه ها میذارم. یه خانمی داشت درست کردن گلهای شیشه ایی رو آموزش میداد و مجری پرحرف برنامه هم کنارش ایستاده بود و مرتب خانم های خانه دار رو تشویق میکرد که از این جور هنرها یاد بگیرن ویه تنوعی به خونه و زندگیشون بدن...نمیدونم چرا روی صحبت این طور برنامه ها همش با خانمهای خانه داره؟
انگار وقتی خیاطی یا گلسازی یا هر هنر دیگری رو آموزش میدن هدفشون اینه که بگن خانم خونه حالا یه کار اینجوری هم بلد باشه خوبه و از هیچی بهتره!
چرا این نگرش وجود داره؟
حالا جامعه های دیگه رو نمیدونم اما توی جامعه ما همه یه جواریی شخصیت تک بعدی دارن... یا درس!یا دانشگاه!یا خانه داری و بچه دای!یا گوشه نشینی و عزلت گزینی برای رسیدن به کمال! یا...
بیشتر ماها یاد نگرفتیم که شخصیتی همه جانبه داشته باشیم.(خودمو میگم وقتی درس میخونم احساس میکنم دیگه همه چیز توی زندگیم باید تعطیل بشه!!)شاید بعضیها بگن این از این شاخه به اون شاخه پریدنه و نرسیدن به هدفی واحده !
اماچه اشکالی داره کسی با لیسانس مثلا فیزیک، نمایشگاه عروسک سازی باز کنه و هنرشو در معرض دید بذاره!یا کسی پزشک باشه و بره خیاطی یاد بگیره یا یه وکیل مرد دوست داشته باشه ترشی درست کنه؟چرا عادت کردیم به این چیزا بخندیم؟! مگه هنر فقط واسه آدمهای بیکاره؟چرا جوی درست کردیم که آدم بعضی وقتا روش نشه بگه به فلان کار یا فلان هنر علاقه داره ؟
متاسفانه خیلی از کارهایی که هیچ منافاتی باهم ندارن رو به بهانه های اینچنینی رد میکنیم...
یا اینکه چنان اون کار رو مضحک نشون میدیم که ...
مثلا دوستی میگفت رفته بودم حوزه علمیه ثبت نام کنم. وقتی متوجه شدند که شاغلم گفتن یا باید کارتو کنار بذاری و بیای توی حوزه مشغول درس بشی یا شاغل بمونی و قید درس توی حوزه رو بزنی! میگفت نمیدونم این دوتا کار چه منافاتی باهم دارن! شغل برای دنیای منه و حوزه برای آخرتم. این که آدم بخواد شناخت درستی از دینش داشته باشه (حالا کاری به انتخاب راهش ندارم) وبه نیازهای درونیش پاسخ بده باید قید دنیاشو بزنه؟! دین اینو خواسته!معرفت پیدا کردن چه دخلی به درس خوندن توی دانشگاه یا شاغل بودن داره؟!
انگارجامعه روی ماهم تاثیر گذاشته و همیشه خودمون رو محدود کردیم فقط به یک کار! یک رشته تحصیلی! یک حرفه ...
اون خدایی که مارو خلق کرده و این نیازها رو در ما به وجود آورده هیچ وقت نگفته برو تک بعدی باش!برو با به ثمر رسوندن یک نیاز، نیاز بعدیتو سرکوب کن!برو خودتو محدود کن!
حتی یه پروفسور هم نیازهایی داره که من و تو هم داریم...
پس این نیست که با رسیدن به مرحله و رتبه ایی محدودیت ها شروع بشه و یک زمانی به این برسیم که ای کاش یک آدم معمولی بودم و هرکاری که دوست داشتم به راحتی میتونستم انجام بدم!
حالا برام دعا کنید پروفسور بشم قول میدم معمولی بمونم و برای همتون جکهای باحال تعریف کنم!!!
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک