سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 97471

  بازدید امروز : 4

  بازدید دیروز : 11

شهریوری

 
مردم دنیا در کار دنیا دو گونه‏اند : آن که براى دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت ، بر بازمانده‏اش از درویشى ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان . پس زندگانى خود را در سود دیگرى دربازد . و آن که در دنیا براى پس از دنیا کار کند ، پس بى آنکه کار کند بهره وى را از دنیا بسوى او تازد ، و هر دو نصیب را فراهم کرده و هر دو جهان را به دست آورده ، چنین کس را نزد خدا آبروست و هر چه از خدا خواهد از آن اوست . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: موج ::: پنج شنبه 86/3/17::: ساعت 1:10 صبح

چون اصولا من آدم سیاسی نیستم و نمیخوام باشم به طور اتفاقی این عکس نظرم رو جلب کرد گفتم بد نیست یادی هم از رئیس جمهور سابق کرده باشم(قابل ذکر است که هیچ قصد و غرضی رو پشت این عکس مخفی نکردم)

 


 
نویسنده: موج ::: چهارشنبه 86/3/2::: ساعت 11:36 صبح

دیشب اخبار اعلام کرد که از فردا به مدت سه روز شهرهای خرمشهر،اهواز آبادان،ماهشهرو... با افت فشار آب (که احتمالا منظورش همون قطع کامل آبه!) مواجه خواهد شد.با خودم فکر کردم بنده خداها میخوان این مردم شریف همچنان عملیات بیت المقدس رو به یاد داشته باشن تا همچنان تاریخ در ذهنها تکرار و هیچگاه یاد و خاطرات آن روزهااز اذهان محو نشه!!!
خوب هدیه خیلی خوبی بود مثل همیشه...
هرچند ما هدایای بزرگتر ار اینم داشتیم و این هدیه در برابر اونا بسیار ناقابله! (مثل پروژه پل جدید خرمشهر که یادش رفته باید جا رو برای عبور کشتیها باز نگه داره!)
بیش از دو دهه گذشته و تاریخ در این شهر همیشه خونین (البته این بار دلها) ثابت مونده. تو رو خدا بیاین ببینین این شهر با زمان جنگ چه فرقی کرده؟ اصلا فرقی کرده؟!؟!
اینه جواب پایداریهای مردم این شهر!؟!؟


 
نویسنده: موج ::: شنبه 86/2/29::: ساعت 12:26 عصر

دو روز پیش به جشن عروسی یکی از دوستان قدیمی دعوت شدم (جای همتون خالی) خوشحال بودم که هماهنگی لازم رو انجام دادم و بچه ها رو بعد از مدت ها دور هم جمع کردم تا هم توی شادی این دوست خوب دوران دبیرستانمون سهیم باشیم و هم فرصتی برای دیدار و تجدید خاطرات به وجود اومده.
ساعت موعود برای رفتن فرا رسید و همگی جای قرار حاضر شدیم. ای ول به معرفت دوستان همگی حاضر بودن و هیچ کسی غیبت نداشت!به محض ورود به تالار عروسی یکی از بچه ها گفت وااااااااااااا چرا پرده ها این رنگیه اصلا با کت و شلوار داماد ست نیست!!! شیرین گفت دااااماد اینه؟!؟! مرضیه پرسید راستی میدونی خونه ایی که گرفتن کابینت هاش ام دی افه یا نه...؟! زهرا هم از لباس عروس خوشش اومده بود و داشت برای جشن خودش طرح می ریخت.یلدا هم نمیدونم چکار میکرد ولی فکر کنم داشت طبقه های کیک رو میشمرد!!!! خلاصه هر کدوم راجب یه چیزی بحث داغی راه انداخته بودن و نظرهای مختلفی می دادن! برای یه لحظه یادم رفت واقعا هدفمون توی شرکت تو اون جشن چی بوده؟! حرفی برای گفتن نداشتم! جزء اینکه یاد یه شعر از حمید مصدق افتاده بودم:
تو اگر باز کنی پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زیبایی را
بگذر از زیور و آراستگی
من ترا با خود تا خانۀ خود خواهم برد
که در آن شوکت پیراستگی
چه صفایی دارد
آری از سادگیش،
چون تراویدن مهتاب به شب
مهر از آن میبارد.
باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد
به شب جشن عروسی عروسک های
کودک خواهر خویش
که در آن مجلس جشن
صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
صحبت از سادگی و کودکی است
چهره ایی نیست عبوس
کودک خواهر من
در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد
کودک خواهر من امپراتوری پر وسعت خود را هر روز
شوکتی می بخشد
باز کن پنجره را....


 
نویسنده: موج ::: سه شنبه 86/2/11::: ساعت 7:52 عصر

 توی خیابون سلمان فارسی؛نادری قدیم(که اکثر مردم شهر این خیابون رو به این اسم میشناسند)بودم خانمی چادری نظرم رو جلب کرد داشت با دختر جوانی که روسریش فقط یک تزئین سر بود صحبت میکرد ،اون طرفتر هم پسر جوانی داشت بساطش رو کنار خیابون پهن میکرد لابه لای بساطش دوحلقه سی دی بود روش نوشته بود اخراجیها... .
یاد مرتضای اخراجیها افتادم چندتا مرتضی داریم که حاضرند کار کنند کاراساسی نه طرحهای ضربتی که توی کوتاه مدت نتیجه بدن اون هم نتیجه که ظاهربینها فکر میکنند نتیجه مثبتیه درصورتی که غافلند از اون نتیجه منفی که درون کارشون نهفته است.
ما همیشه راه های کوتاه و میان بر رو انتخاب میکنیم فقط برای اینکه زودتر به هدف برسیم اما این راهها بیراهه ای بیش نیست و همیشه نتیجه عکس دارد.توی آموزش و پرورشمون چقدر هزینه کردیم چقدر وقت گذاشتیم؟ به صرف اینکه دانش آموزی مثلا از خانم ناظمش میترسه و به خاطر نمره انظباطش روسریشو چند سانت میاره جلو کافیه؟! مگه وقتی رفت دانشگاه خانم ناظمی وجود داره ؟ یا اینکه خودشون رها از هر زور و اجباری میبینه و مجال برای آزادی پیدا میکنه البته آزادی که خودش میپندارن یک آزادیه واقعیه... یا اینکه این تذکر دادنها مشکلی رو حل میکنه؟! همیشه اجبار نتیجه عکس داده.پس به جای مدینه فاضله باید منتظر...  . بیایم به جای انتقاد از غرب برای یه بار هم شده نقاط مثبتشون رو ببینیم هزاران دلار هزینه میکنند و طرح میریزند و فشیون تی وی و.... راه میندازند برای چی؟برای اینکه هدفی دارند از نظر ما شاید هدفشون ناپسند باشه اما جهد و تلاششون برای رسیدن به اون ستودنی ست.و حالا ما برای هدفی به این بزرگی که به قول خودمون امنیت افراد جامعه و سلامت روحی و روانی و .... رو به همراه داره حاضر نیستیم هیچ هزینه و وقتی صرف کنیم.من به عنوان یه دختر شاهد بودم با اینکه کمتر از یک ساله چادر ملی به بازار اومده با اون طراحی که هم پوشش مناسبیه و هم راحت تر از بقیه پوششهاست،با استقبالی عظیم روبه رو شده. چرا به جای انتقاد از مصرف کنندگان این پوششهای مبتذل به انتقاد از تولیدکننده ها نمیپردازیم؟ آیا لباسی که هم به فرهنگ ما هم به عرف و دین ما نزدیکه و هم با سلیقه های زیبایی پسند جوانان ما همخونی داره طراحی شده و به صورت مد در آمده اگر چنین چیزی در بازار باشد آن وقت است که میتوان از جوانهای ایرانی انتقاد کرد (البته بحث آن دسته از افرادی که مغرضانه این پوششها را انتخاب میکنند جدا است.) هیچ جوانی را نمیتوان به صرف اینکه از مد تبعیت میکند متهم کرد این خصلت جوان است که دنبال چیزهای تازه و نو باشد و خود را با همسن وسالانش همرنگ سازد.حال این وظیفه مد سازی بر دوش چه کسانی است آیا همانهایی که فکر میکنند با یکی دوبار تذکر دادن همه چیز حل است این وظیفه را ندارند یا اینکه به جای صرف وقت و هزینه کوتاهترین راه را برمیگزینند که همان اخراج این جوانهاست.... .


 
نویسنده: موج ::: یکشنبه 86/2/2::: ساعت 12:19 صبح

کدام موج
هدایت کرد
تو را
نمیدانم.
 به تلاطم دریایم
راه یافتی
پریشان ترم ساختی
پریشانتر از گیسوان یک مادر
که فرزندش را به تلاطم دریایی ناآرام سپرده است
و خواهشهای پدری که آغوش امنش را گشوده است
برایم بگو بخوان بنویس
که کدامین موج
هدایت کرد تو را؟؟؟
موج


 
نویسنده: موج ::: دوشنبه 86/1/27::: ساعت 12:33 صبح
این هم یه فرمول جدید برای اونایی که میگن ریاضی  کاربردی تو زندگی روزمره نداره حالا هی غر بزنید و بگیدریاضی سخته


 
نویسنده: موج ::: چهارشنبه 86/1/22::: ساعت 4:53 عصر

چند وقته حال و حوصلۀ درست و حسابی ندارم حتی برای نوشتن!شاید کسایی که *نبرد با خویشتن* رو تجربه کردن،میفهمن من چی میگم چون این جنگ شجاعت زیادی میخاد و آخرش یا خودتو شکست خورده وذلیل میبینی یا فاتح و کاشف وجهی از سرزمینهای وجودی خودت.چه خودخواه بودم من که فکر میکردم تنها زمانی که دلم میشکنه باید ناراحت باشم و به زمین و زمان بدوبیراه بگم اما حالا(این منم سنگی برای خورد کردن و سکوت اندوهم گوشهای فریاد "شکسته دلی" را کر میسازد).خنده م میگیره وقتی شعرپاره هامو ورق میزنم!این منم که از صفا گفتم،از مهربونی؟ از ملامت سنگ دل هایی که از "نه" سلاحی ساختن برای نابودی.
وقتی سکوتم اندوه را فریاد میزند و اندیشه هایم راه گریزی به سوی تو می یابد،وقتی تنها چشمهای  نگران تو اشکهای لرزانم را میبیند،وقتی نیلوفرهای آبی عشق تو بر ریسمان افکارم آشیانه می سازد دیگر چه باک از این غم چراکه تویی تکیه گاهم.وقتی با حضورت سرمای قلب یخ زده ام را ذوب میکنی،بخار میشود به سوی تو می آید و دیگر درون سینه ام قلبی نیست تا ناآرام باشد بلکه قطره ایست که دریای وجود تورا جستجو میکند.چه ساده انگاشتم من که تنهایم!!!! خداوندا میدانم که مرا بخشیدی چون تو بزرگی، بزرگتر ازهرآنچه در ذهن کوچکم آن را بزرگ میپندارم.
و تو ای دوست، دوست دارمت چراکه نمیخواهم تندیست باشم نمیخواهم عشقت را به پای مجسمه ایی بی روح نثار کنی.میدانم اگر تا آخر دنیا برایت بنویسم باز بار گناهم نزد تو کاسته شدنی نیست و چشمهایت همچنان مرا گناهکار میخواند!


 
<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ