سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 97473

  بازدید امروز : 6

  بازدید دیروز : 11

شهریوری

 
امیر مؤمنان می فرمود : ای جویای دانش! دانشمند سه نشانه دارد : دانش وبردباری و سکوت . [امام صادق علیه السلام]
 
نویسنده: موج ::: شنبه 85/12/19::: ساعت 12:33 عصر


 
نویسنده: موج ::: چهارشنبه 85/12/16::: ساعت 12:2 صبح

اینا شوخی نیست باور کنید

تخت خالی در انتظار...

آخرای ترم بود و طبق سنت و عادت دیرینه ،دانشجوها یا توی اتاقهای زیراکسی سیر میکردن یا توی خوابگاه ها مشغول جزوه کامل کردن بودن.ما هم به طبعیت از همین سنت قدیمی تو خوابگاه مجهز خودمون داشتیم جزوه مینویشتیم به تازگی هم یکی از تخت ها خالی شده بود و ما تونستیم یه نفسی تو این اتاق 3در4بکشیم و راحت تر به امر جزوه نویسی بپردازیم یکی از بچه ها رفته بود با مسوول خوابگاه صحبت کنه تا بلکه جایگزینی برای هم اتاقی قدیمی نفرستن که یکهو چشممون به جمال هم اتاقی جدیدی روشن شد اون هم چه جمالی:سیه چشم و درشت پیکر،زبل و تند و تیز. چشمتون روز بد نبینه با مشاهده اون صحنه  یکی از بچه ها از برق اون چشمهای سیاه قش کرد یکی هم از اون جمال وصف نشدنی به نهایت جنون رسید و به کوه وکمر زد و من بیچاره مات مبهوت همون جا خشکم زد.شاید هم داشتم این ابیات رو برای استقبال جفت و جور میکردم:

حدیث از علم میگفتیم اندر کلبه ایی آرام         

که ناگه گرزه ایی مشکین سیه چشم و درشت اندام

به مهمانی ما آمد در آن ایام نافرجام

چه برما میگذشت آن شب از آن مهمان ناخوانده

که نتوانم سخن راندن برای جمع خواننده

آخه اون هم اتاقی جدید یه کمی غیر عادی بود نمیدونم شاید هم تازه تصویب شده بود که موشهای درشت هم میتونن وارد دانشگاه بشن و درس بخونن و ما چون دسترسی به تلویزیون نداشتیم این خبر رو نشنیده بودیم!

خلاصه اینکه همین طوری مدرک نگیرفتیم و در جوار این عزیزان تحصیل کردیم.

 

همکلاسی جدید

توی دانشگاه یکی از شهرای محروم جنوب دانشجو بودم البته شهر که چه عرض کنم بیشتر شبیه روستا بود واز کوچکترین امکانات رفاهی محروم. سر کلاس نشسته بودم، غرق در دریای علم فلان استاد. و مبهوت و حیران به اثبات قضیه های آنالیز ریاضی خیره شده بودم که صدایی شبیه یک حیوون شنیدم جدی نگرفتم چون بدجوری مخم داشت از اون قضیه ها صوت می کشید گفتم حتما این صداها ناشی از فشار روانی زیاده تو همین فکر غوطه ور بودم که اون حیوون معصوم رو به چشم دیدم بز کوهی بود اینبار دیگه نمیشد به چشمام شک کنم چون همه همکلاسیهام چشاشون گرد شده بود که این بز بیچاره چه رشته  سهل الهضمی رو برای ادامه تحصیل انتخاب کرده!استاد هم همچنان در حال توضیح و موشکافی موضوع بود که صدای خنده،جیغ،فریاد و کلی صداهای جور واجور شنیده شد همین که خاست از سمت وایت برد برگرده بزک پیش دستی زد و رفت پای تابلو که اون قضیه ها رو حل کنه! جاتون خالی عجب کلاسی شده بود به خصوص که یه همکلاسی جدید هم پیدا کرده بودیم!!!!

 


 
نویسنده: موج ::: یکشنبه 85/12/13::: ساعت 12:56 عصر

آرامش واقعی ...

شما از چه چیزی بیشتر لذت میبری؟

یکی میگه من از خرید کردن لذت میبرم و وقتی در حال خریدکردن هستم  احساس آرامش میکنم.اما هنگامی که کف گیر میخوره به ته دیگ و چیزی ته کیفت نمیمونه میخای چکار کنی ایا این آرامش موندگاره!

یکی میگه من از ورزش کردن خیلی لذت میبرم اما وقتی که دیگه امکان ورزش نباشه حالا به دلیل شرایط جسمی یا محیطی باید چکار کرد و چطور میشه از زنگی لذت برد؟

یکی هم از طبیعت لذت میبره و در کنار دامن سرسبز زمین و آبی نیلگون آسمان به آرامش میرسه اما وقتی همین طبیعت سر ناسازگاری میذاره و به جای آرامش دادن،آرامش رو ازت میگیره...!

یکی میگه من عاشق شعرم و لذت بخشترین لحظات زندگیم لحظاتی که شعر می نویسم و یا اثری زیبا میخونم اما وقتی طبیعت وجودت رو تهی از هر واژه ایی میبینی وحتی قدرت بیان جمله ایی رو هم نداری اون وقته که  میبینی این آرامشی نیست که تو دنبالش بودی.

یکی هم میگفت من  وقتی در کنار دوستام هستم آرامش دارم و از معاشرت با اون ها لذت میبرم اما همین دوستان ممکنه یه روز تنهات بذارن و دور و ورت رو خالی کنن اون وقته که همه وجودت رو سرشار از تنهایی می یابی...

پس آرامش چیه ما آدمها باید به چی دل ببندیم و از چی لذت ببریم که فنا نشدنی و همیشگی باشه یا اینکه باید اصلا به این دنیای فانی دل نبست و منتظر موند کی حضرت عزراییل تشریف میاره و ما رو با خودش میبره!؟

اما نه ما به دنیا اومدیم که زندگی کنیم که از زندگی لذت ببریم که آرامش واقعی رو توی همین زندگی جستجو کنیم.

 اما آرامش.....آرامش رو میشه تو سجاده ایی که هیچوقت خالی از اسکناس معنویت نمیشه پیدا کرد معنویتی که اگه بتونی با اون به خرید قناعت بری دیگه حسرت چیزی به دلت نمونه و هر چی که بخای میتونی داشته باشی.لذت رو میشه تو نمازی که همیشه طبیعتش آرامش رو به تو هدیه میده پیدا کرد.آرامش رو میشه تو کتابی که نوشته هاش فراتر از شعر بشره پیدا کرد کتابی که لذت خوندنش رو توی هیچ دیوان شعری نمیتونی پیدا کنی.آرامش رو دوستی بهت میده که هیچوقت تنهات نمیذاره و در هر لحظه و در هر حال همراهته دوستی که اگه خطا کردی تو رو می بخشه و اگه ایرادی از تو دید رسوات نمیکنه بلکه ستار العیوبه.آرامش رو میتونی همه جا بدست بیاری توی خیابونهای شلوغ ،توی گرفتاریهای سخت زندگی تو بی پولی تو هر مکان و هر زمان کافیه که خودت بخوای و اراده کنی.


 
نویسنده: موج ::: پنج شنبه 85/12/3::: ساعت 1:53 عصر

باز من می جویم

باز می جویم،از راه جنون

عقل ِگم کرده خویش.

در سراب این زمان

نقش غزلی بر آب خواهم زد.

راه هیچستان را می جویم

راه آشفتگی عقل جنون.

برفراز رویا

اختری خواهم چید،

اختر عمر تباه آلود سنگ صبور.

در فراسوی یک حس غریب

باز من می جویم

عقل رم کرده خویش

بی خیال از هرچه می پندارید،

و نخواهم بالید

من به آرامش دریای وجود

مستم از طغیان موج سپید

و ز آهستگی آب روان بیزارم.

موج

19/12/83


 
نویسنده: موج ::: پنج شنبه 85/12/3::: ساعت 1:51 عصر

نگاهی کوتاه به فروغ

فروغ فرخزاد شعر را فریاد میزد و آنقدر این فریاد ساده و بی پیرایه بود که همه به معنی و مفهوم شعر به راحتی دست می یابند او اینطور می اندیشد که "اگر قرار است در شعر وسواس عروض و قافیه و وزن داشته باشیم آن شعر نمی تواند شوری در باور اذهان ایجاد کند" در شعر فروغ الهام گرفتن از تجربه شخصی یک نکته قابل ملاحظه است .

فروغ در 15 دی ماه سال 1313در تهران دیده به جهان گشود زمانی که هنوز تحصیلات دبیرستانی اش را تمام نکرده بود ازدواج کرد آنهم دیری نپایید که در سال1333 از همسرش جدا شد و بچه اش برای همیشه آرزوی دیدن فرزند را به دل مادر گذارد.فروغ در آن زمان بود که در مجموعه شعر خود (اسیر)خانه متروک چنین سرود

دانم که از آن خانه متروک دور

شادی زندگی پر گرفته

دانم اکنون که طفلی به زاری

ماتم از هجر مادر گرفته

...

و بالاخره بعد از سفرهایی که به ایتالیا و آلمان داشت و در آن سفرها تجربه های بزرگی بدست آورد این زن پر انرژی و فعال سرانجام در بهمن سال1345 در سن 32 سالگی بر اثر سانحه تصادف دیده از جهان فروبست و در روز 26بهمن سال 1345 در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد روحش شاد.


 
نویسنده: موج ::: دوشنبه 85/11/30::: ساعت 12:4 عصر

عدالت یعنی...

عدالت یعنی ماهانه کلی پول بابت بیمه درمانی و بیمه دانا و بیمه آتیه سازان وغیره وغیره بدی اما وقتی نیاز به استفاده داشته باشی بگن حالا برو حساب کن بعد ما میدیم و خدا میدونه این بعد یعنی کی؟!

عدالت یعنی دبیرتاریخ تو ساعات اضافه کاری ریاضی درس بده و کلی فارغ التحصیل این درس تو خونه بیکار باشن!

عدالت یعنی حقوق یکی ماهانه دویست هزار تومن باشه و یکی دیگه ده برابراون یعنی ماهانه دو میلیون تومن بگیره!

عدالت یعنی تو یه شهر چاههای نفت باشه و اگه کبریت به خاکش بزنی روش و شعله ور میشه اما مردم اون شهر لوله کشی گاز ندارشته باشن!

عدالت یعنی پولهایی که باید خرج مردم بشه خرج پوسترهای تبلیغاتی فلان کاندید بشه و هیچکی نتونه حتی دم بزنه!

عدالت یعنی با کلی امید و آرزو منتظر باشی که بالاخره خونه دار بشی اما مجبوری تاوان اشتباه تعاونی مسکن رو بدی و چند برابر پول یه خونه رو بابت دیرکرد وام خونت پرداخت کنی!

عدالت یعنی یه جوون تو سن 29 سالگی هنوز پول توجیبیشو از باباش بگیره و بقیه داد بزنن که چرا سن ازدواج رفته بالا و فساد و فحشا زیاد شده!

عدالت یعنی معلمی که کلی دکتر و مهندس و... تحویل جامعه داده تو سن پیری مسافراش شاگرداش باشن و کلی شرمندشون بشه!

عدالت یعنی روبروی خونتون رودخونه آب باشه و آب تصفیه شده شهرتون قابل شرب نباشه!

عدالت یعنی اینکه من و شما کلی بی عدالتی ببینیم و به خاطر منافع شخصی مون دم نزنیم!

راستی عدالت چیه؟چرا ما نباید جزء مجریهای عدالت باشیم چرا ما نباید جلوی این بی عدالتی ها رو بگیریم اگه من و شما راضی به پایمال شدن کوچکترین حقی نباشیم و جاهای که نباید سکوت کنیم فریاد داد برآوریم شاید دیگه هیچکس جرات پایمال کردن حقی رو نداشته باشه.

پس بیاییم از خودمون شروع کنیم همین حالا ...


 
<   <<   6      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ